تری ایگلتون را میشناسید؟ در یک جمله میتوان گفت که او بیشتر شمایل یک نظریهپرداز ادبی و متفکر حوزهی زیباییشناسی را دارد. بگذارید یک مقدار عقبتر برویم. حتی اگر که ایگلتون را به خوبی نشناسید، حتماً اسم «مارکس» به گوشتان خورده است.تری ایگلتون نظریهپرداز و متفکر حوزهی «مارکسیسم» است. عنوان کتابی که مروری از آن خواهیم کرد خود گویای ماجراست: مارکس و آزادی.
بیایید کتاب را ورق بزنیم؛ کتاب بیشتر شبیه به یک کلاس درس چهار جلسهای است. در این کتاب به بررسی چهار حوزهی نظری از نگاه مارکس پرداخته شده: فلسفه، انسانشناسی، تاریخ و سیاست.
پیش از خواندن کتاب گمان میکردم که ایگلتون میخواهد به طرز دقیقی نسبت میان یک فیلسوف (مارکس) را با یک مفهوم (آزادی) مشخص کند. اما وقتی کتاب را شروع میکنیم متوجه میشویم که خیر، هدف کتاب تشریح پله به پلهی دیدگاههای مارکس در باب این چهار حوزهی نظری است و خب چه بهتر. پله به پله؛ ایگلتون از فلسفه در نگاه مارکس شروع میکند. توضیح میدهد که مارکس چرا فلسفههای پیش از خود -به ویژه ایدئالیسم آلمانی- را به رسمیت نمیشناخت، تماماً رد میکرد و خواهان دگردیسی آن بود. ایگلتون نوشته است: «چرا مارکس این چنین نسبت به فلسفه بدگمان بود؟ یک دلیلش این است که نقطهی شروع فلسفه را اشتباه میدانست. نقطهی شروع فلسفه به اندازهی کافی به عقب باز نمیگشت. فلسفهی آلمانی مرسوم عصر او از اندیشهها شروع میکرد و آگاهی را اساس واقعیت میدانست. اما مارکس میدانست پیش از اینکه ما صرفاً به یک اندیشه برسیم، اتفاقات بسیارِ دیگری باید رخ بدهند» و سپس شرح میدهد که فلسفهای که مدنظر مارکس است چیست یا باید چگونه باشد. در نظر مارکس آن نوع از فلسفه، «دانش رهاییبخشی» است که برای تحقق آن و به پیرو آن تحقق آزادی، باید شیوهی تولید تغییر کند. ایگلتون در این بخش، برای تشریح مفهوم فلسفه نزد مارکس، سلسلهوار به مفاهیم دیگری مثل فرهنگ، اقتصاد، آگاهی و هستی اجتماعی اشاره میکند و سعی میکند خیلی مختصر و در زیر سایهی این مفاهیم، ایدههای مارکس را و نزاعهای فکری او با دیگر متفکران را به میان بیاورد.
در قسمت دوم کتاب، ایگلتون برای تفهیم فلسفه نزد مارکس، به سراغ نگاه او نسبت به انسان میرود. او معتقدست که مارکس مانند متفکران کلاسیک، انسان را دارای هستیِ نوعی میداند. یعنی همه دارای شکل مشترکی از طبیعت مادی هستند. حالا این انسانها که در طبیعت خود مشترک بودند آیا هدفی هم برای زیستن دارند؟ ایگلتون پاسخ میدهد که بله؛ مارکس آن هدف را تکامل خودخرسندساز یا محقق کردن خود میداند. سپس از اصول اخلاقی نزد مارکس صحبت به میان میآورد و با توجه به اینکه گفتیم ایگلتون یک نظریهپرداز و متفکر حوزهی زیباییشناسی هم هست، آن اخلاقیات را از زاویهای زیباییشناختی بررسی میکند: «آنجا که هنر هست، بشریت خواهد بود. به این دلیل است که او جامعهای میخواهد که در آن کار تا حد ممکن خودکار شده باشد. در این صورت، زنان و مردان (سرمایهداران و نیز کارگران) به ابزارِ صرفِ تولید تقلیل نمییابند» . ایگلتون به عنوان یک متفکر معتقد به اندیشههای مارکس مانند یک شاگرد خلاق تلاش میکند تا ایدهی مخالفت مارکس با تقلیل افراد جامعه به جوهرهایی انتزاعی و قابل مبادله را جا بیندازد. او انسانِ مارکس را سرچشمهی زندگی اجتماعی معرفی میکند و آزادی او را مشروط بر رهایی از مهمیز ضرورت جسمانی میداند. سپس به مفهوم بیگانگی نزد مارکس میپردازد و آن را فرایندی چند بعدی میشمرد که انسان را تبدیل به انسان واقعی میکند؛ انسان را از شیوارگی دور میکند. در انتهای این قسمت ایگلتون با شمشیری آخته به جنگ این مفهومِ به خوبی پرداختهشده نزد مارکس میرود و بخش پایانی این قسمت را با زبانی مملو از عواطف و هیجانات بیان کند: شیوارگی که در آن جاندار و بیجان وارونه میشوند و مردگان به زندگان ستم میورزند. بهویژه در کالای جهانی، یعنی پول. مارکس مینویسد: «پول روسپیِ جهانی است، پااندازِ جهانی انسانها و ملتهاست، نوعی زبان تحریف شده که در آن تمام ویژگیهای انسانی و طبیعی درهمآمیخته و وارونه شدهاند.»
در قسمت دوم کتاب، ایگلتون برای تفهیم فلسفه نزد مارکس، به سراغ نگاه او نسبت به انسان میرود. او معتقدست که مارکس مانند متفکران کلاسیک، انسان را دارای هستیِ نوعی میداند.
ایگلتون بخش سوم را که تاریخ نامگذاری شده، با یک پرسش آغاز میکند: «اگر مارکس فیلسوف است، فیلسوف چه حوزهای است؟» و خود او کمی جلوتر، همین که از منطق تاریخگرایانهی مارکس و ردّ قوی آرمانشهر نزد او صحبت کرد و ماتریالیسم دیالکتیک را بهعنوان نظریهای جاهطلبانه برای ارتباط میان فیزیک و زیست و تاریخ و اجتماع و همهچیز بیان کرد پاسخ میدهد: «او در اصل یک اقتصاددانِ سیاسی، یا جامعهشناس یا در وهلهی اول یک فیلسوف نیست. مارکس در واقع نظریهای دربارهی خودِ تاریخ، یا به تعبیر دقیقتر، نظریهای دربارهی پویاییِ تغییرات عظیمِ تاریخی به ما ارائه میکند. همین فلسفه است که به نام ماتریالیسم تاریخی شناخته شده است.»
حالا ایگلتون دریچهی جدیدی از نظریات مارکس را تحتعنوان ماتریالیسم تاریخی گشوده است؛ او برای تفهیم این موضوع یک صورتبندی واضح ارائه میکند که در نهایت مبتنی بر مبارزهی طبقاتی و شیوهی تولید میشود. در این قسمت ایگلتون سعی میکند خوانش خود را از این مفاهیم به صراحت و سادگی بیان کند. نظر مارکس دربارهی شیوههای تولید را بیرون کشیده و صورتبندی دقیق تاریخی میکند و دربارهی شیوهی تولید جامعهی سرمایهداری میگوید: «این سرمایهداری است که دشمن جمعی خویش -کارگران- را موجودیت میبخشد و ضمن کنایهای گزنده، گورکنان خود را میزاید». سپس مارکس را به چالش توضیح دربارهی فرایند انقلاب فرا میخواند و پاسخ میگیرد که تضاد طبقاتی، نیروی محرکهی تاریخ! ایگلتون معتقدست که مارکسیسم یک نوعی از اخلاقگرایی نیست که سرمایهداران را مایهی شر بداند و از کارگر بت بسازد.
در قسمت نهایی کتاب تحتعنوان سیاست، ایگلتون منتهای ایدههای مارکس را بیرون میکشد و جمعبندی میکند؛ انقلاب. او میگوید: «آموزهی سیاسی مارکس انقلابی است- نزد مارکس «انقلاب» کمتر به معنای سرعت، ناگهانی بودن یا خشونتِ فرایند تغییرات اجتماعی است و بیشتر به معنای این حقیقت است که انقلاب شامل عزل یک طبقهی مالک و جایگزینی آن با طبقهی دیگر است.» ایگلتون انقلاب نزد مارکس را انقلابی ضدسرمایهدای به منظور رشد و تکامل آزادنهی شخصیت تک تک افراد اجتماع معرفی میکند.
در قسمت نهایی کتاب تحتعنوان سیاست، ایگلتون منتهای ایدههای مارکس را بیرون میکشد و جمعبندی میکند؛ انقلاب.
او همچنین موضوع حذف بورژازی یا حذف بورژواها، که بارها سر آن جدال و ایجاد شده است، را به خوبی باز میکند: سوسیالیسم قصد از میان برداشتن افراد را ندارد، بلکه تفاوتهای مشخص آنها را محترم شمرده و اجازه میدهد این تفاوتها برای اولین بار به شکوفایی برسند.» در نهایت عاملیت تحقق انقلاب سوسیالیستی را معرفی میکند: پرولتاریا و دربارهی چرایی طرح این شایستگی نزد مارکس صحبت میکند.
و جالب است بدانید که ایگلتون در انتهای کتاب، با بیانی شتابزده و تردیدوار، یکی از پندارههای مارکس را اندکی آنارشیستی میداند. تامل بر این قسمت از کتاب ایگلتون شاید مقصود نهایی کتاب باشه؛ جایی که او پس از ارائهی مطالب نظری دقیق و واضح درباره مارکسیسم، شما را با یک تردید در دنیای فکریتان تنها میگذارد. اگر به کلاس درس ایگلتون علاقهمند شدهاید پس پیشنهاد بعدی از ایگلتون کتاب پرسشهایی از مارکس است.
کتاب مارکس و آزادی با دو ترجمهی آقایان امین مدی و اکبر معصومبیگی در نشر آگه و فرهنگ نشر نو به انتشار رسیده است.

