کتاب «ماجرا فقط این نبود» نوشتهی «زیدی اسمیت»، نویسندهی بریتانیایی است که با زیرعنوان «6 جستار دربارهی زندگی در کنار ادبیات و هنر» با ترجمهی معین فرخی و احسان لطفی در نشر اطراف به چاپ رسیده است.

از عنوان کتاب چنین برمیآید که نویسنده در پی رد گزاره یا طرز فکری است که احتمالاً برخی به آن باور داشته یا دارند. زیدی اسمیت جهان خود را بدیهی نمیداند، احساسات و نوشتههایش را کامل و بینقص نمیپندارد و اعتقاد دارد که «شاید حقایقی در کنارههای زندگی جا مانده باشد». او آزادانه خودش و تغییراتش را روی کاغذ میریزد بدون اینکه مرجعیتی برای خود قائل باشد، و اینگونه امکان گفتوگو با خواننده را ایجاد میکند.
جستار اول «خوشی» نامگذاری شده است. اسمیت در این جستار از تفاوت خوشی و لذت میگوید. از تجربههای زیستهاش حرف میزند، تجربههایی که معنای این دو مفهوم متمایز را برایش ساختهاند. او عشقهای آتشین و چیزی که میتوان «سودا» نامید را همراه قرصهای روانگردان در دستهبندی «خوشی» قرار میدهد و باور به گذرابودنشان دارد. همچنین اعتقاد دارد که که در پی هردو، یأس نشسته است. اما عشق واقعی و احساساتی مانند لذت غذاخوردن یا رفتن به تعطیلات را در دستهی «لذت» جای میدهد و اینگونه نتیجهگیری میکند:«اگر عاقل و خردمند بودیم همیشه لذت را به خوشی ترجیح میدادیم».
در جستار دوم، «آن احساس چموش»، از نوشتن حرف میزند؛ از تمام احساسات، سختیها، ترفندها و شیرینی کار. از شروع سخت، از میانهی داستان که زمان از بین میرود و کار سرعت میگیرد و ذهن نویسنده جز نوشتن درگیر چیزی نیست و هر چیزی که در اطرافش وجود دارد، فقط ایده است و هیجان و مادهی خام برای ادامهدادن نوشته. از شوقش به رسیدن به لحظة پایان و سرخوردگیاش از نتیجهی کار حرف میزند. اما همچنان اذعان دارد که همواره امیدی هست؛ امید به اینکه میتوان نوشتن کتابی دیگر را شروع کرد. در قسمت بازخوانی بارت و ناباکوف، اسمیت دیدگاه این دو را در برابر هم قرار میدهد. یک طرف رولان بارت، از چهرههای نقد نوی فرانسهی قرن بیست وجود دارد که معتقد است زمانی که کتابی در دست خوانندهای قرار میگیرد، مؤلف میمیرد، و این خواننده است که متولد میشود و متن را برای خود معنا میکند. در مقابل او نابوکف، نویسندهی قرن بیستم روسیه، است که اعتقاد دارد خواننده باید تلاش کند تا آنچه را که نویسنده قصد بیانش را دارد، درک کند. اسمیت در نقش خواننده هردو راه را میآزماید و از روند این تجربه و جزییات نگاه این دو صحبت میکند.
او عشقهای آتشین و چیزی که میتوان «سودا» نامید را همراه قرصهای روانگردان در دستهبندی «خوشی» قرار میدهد و باور به گذرابودنشان دارد.
جستار بعدی «ده یادداشت دربارهی آخر هفتهی اسکار» نام دارد. نویسنده این جستار را اینگونه آغاز میکند:«هالیوود مبتذل است!». سراسر این جستار دربارهی پوچی و ملال این ماجرا و زرقوبرق آن و متظاهرانهبودن رفتار آدمهایی است که در آن شرکت دارند. ذیل عنوان «بعدش به کجا میروند»، در اواسط متن، احساس نویسنده در مورد بیمعنایی این رویداد به خواننده القا میشود. خاطرات اسمیت از شرکت در این مراسم، هنگامی که از رانندههای شخصی، عکاسها و پاپاراتزیها، خدمتکاران و خبرنگاران حرف میزند، دید انتقادی و ریزبیناش را نشان میدهد.
جستار پنجم، دربارهی زندگی خانوادگی است با عنوان «حمام» و زیرعنوان «خانواده، واقعهای خشونتبار». اسمیت در این جستار از تجربهی زیستن در کنار خانوادهاش حرف میزند و مختصات جایی که در آن بزرگ شد، طبقة اجتماعی که به آن تعلق داشت و خصوصیات پدر و مادرش را روایت میکند. آرزوها و از خودگذشتگیهای پدر و مادرش را مرور میکند، حال که خود نیز مادر است. تجربههایش را با تجربههای آنها مقایسه میکند. کندوکاو در این موضوع، او را به این نتیجه میرساند که در محیط یک خانواده هیچکس نیست که آسیبی ندیده باشد. کمبودها همواره وجود دارند. در این جستار نوعی رشد فکری را شاهد هستیم که نویسنده از طریق زمان و تکرار تجربههای مشابه به دست آورده است.
کندوکاو در این موضوع، او را به این نتیجه میرساند که در محیط یک خانواده هیچکس نیست که آسیبی ندیده باشد. کمبودها همواره وجود دارند.
جستار پایانی این کتاب، روایت تجربههای گوناگون نویسنده است. تجربهی مرگ پدر، ذهنیتاش در مورد علایقی که او در زمان حیاتش داشت، رابطه با برادرانش، حسی که در کودکی در مورد خانواده داشت که گذر زمان شکلاش عوض شده است و چیزهایی از این دست. این جستار کندوکاو نویسنده در ذهناش است. در اینجا نویسندهای و یا کلیتر، شخصی را میبینیم که زندگیاش را بازگو میکند، توصیف میکند، در آن تعمق میکند و به نتایجی میرسد. درواقع، ما شاهد زندگی ذهن دیگری هستیم و شاهد گذر آزادانه و بدون واسطة این ذهن از پیچوخمهای تجربهها و اتفاقات.