کلاسیکهای ماندگارِ داستانیِ انگلیسی و آمریکایی رمانهایی بودند که یا از سر نیازی آتشین برای خودابزارگری، آن هم اغلب به منتها درجه، نوشته شدهاند یا خاسته از میلی پرشور برای سرگرمکردن مخاطب به کمک داستانپردازی جلوهفروشانه. صدالبته، هرچه زمان گذشت، با بلوغ ایدهی رمان و گسنرش خوانندگانش، این غریزههای نسبتاً خام پیچیدهتر شدند و نرم و ژرف و رام. ملاحظات ظریفتری بر این ژانر چیرگی یافتند. با این همه این حیوان اهلیشدهی بورژوازی هیچگاه قابلیت چنگودندان نشاندادن و پرتکردن خواننده به دنیای وحش را از دست نداد.

خوشههای خشم رمانی است با دندانهای خونی! این همان «کتاب آمریکایی»ای است که اشتاینبک همواره آرزو داشت بنویسد، شاهکار واقعگرایانهای که مصداق غریزههای یکسر ابتداییای است که در آغاز بر رمان آنگلو-آمریکن حکمفرما بود، فریادی سرشار از خشم-آمیخته با صعوبت کارگری، خرد عوامانهی مردم چمنزارها و سیاست چپی-به دست نویسندهی پرفروشی که قلمش را با درکی ژرف از نابرابری اجتماعی به حرکت در آورد. در اینجا این نابرابری اجتماعی به شکل حال و روز هولناک کشاورزان مهاجر در آمریکای جنوب غربی بروز پیدا میکند. نمایش اشتاینبک از وحشتهای اجتماعی و اقتصادی زندگی کشاورزی در بیابانهای آمریکا سندی مبارزاتی است به قلم نویسندهای دارای وجدانی که از قضا در یک مزرعه متولد شده بود.
«آخرین بارشها خرامانخرامان خود را به سرزمین سرخ و بخشی از سرزمین خاکستری اوکلاهاما رساندند، و زمین داغدیده را نشکافتند…» اشتاینبک، در فراز و فرودهای شبهانجیلیاش، خواننده را با فلاکت زمین آشنا میکند، با خانوادهی جود، یعنی کشاورزان سلبمالکیتشدهای که از بیآبوعلف میگریزند. تام جود بهتازگی آزادی مشروط گرفته بود. همزمان، بانک مزرعه خانوادگیاش را به عنوان بدهی از آنها ستانده بود. خاندان جود درصدد سفر به غرباند تا کاری بیابند، از جادۀ 66 به سوی کالیفرنیا، سرزمین موعود. آنها استثمار و تهدید و لتوپار شدهاند. پدربزرگ و مادربرزگشان در راه میمیرند و بهناچار کنار جاده به خاک سپرده میشوند. حین آنکه خانواده رو به فروپاشی میگذارد، این زناناند که قوی میمانند، همانند پیشروهای سدهی 19ام. ننه جود پیر زمام امور را به دست میگیرد. او میگوید: «زنان راحتتر از مردان میتوانند تغییر کنند». پای تام در کشتار دیگری به میان کشیده میشود و او باید به سرزمینی خالی از امید و فرصت فرار کند. در پایان جنجالی روایت غمبار و بیرحم اشتاینبک، خواهر تام، رُز شارون جود، دخترش را از دست میدهد و سینهاش را به همولایتیاش که از بیغذایی دارد میمیرد پیشنهاد میکند. میخوانیم که، «او بیشتر خم میشود و سر وی را نزدیک میکند». میگوید، «اینجا، اینجا». رمان با لبخند رازآلود رُز شارون به این ژست زنندهی فداکاری تمام میشود.
نمایش اشتاینبک از وحشتهای اجتماعی و اقتصادی زندگی کشاورزی در بیابانهای آمریکا سندی مبارزاتی است به قلم نویسندهای دارای وجدانی که از قضا در یک مزرعه متولد شده بود.
یادداشتی دربارهی کتاب
خوشههای خشم حاصل سلسله مقالههایی است دربارهی کارگران مهاجر کالیفرنیا با عنوان کولیهای برزگر که اشتاینبک در روزنامهی سان فرانسیکو از 5 تا 12 اکتبر 1936 نوشت. کتاب با روش حرارت سفید نگاشته شد. میگوید «میخواستم عرق شرم بر پیشانی حرامزادههای حریضی بنشانم که مسئول [افسردگی بزرگ] بودند». کتاب در فاصلهی پنج ماه، روزانه 2000 کلمه، کامل شد. بک به یکی از دوستانش میگوید: «در عمرم هیچوقت انقدر سخت کار نکرده بودم» . به نقل از خودش، آرزویش این بود که صفحه به صفحه «اعصاب خواننده را جر و واجر» کند.
نخستین واکنشهای دستیار و ویراستار اشتاینبک هیجانانگیز بود. خوشههای خشم بیدرنگ به زیر چاپ رفت، چهار ماهه از نسخهی ماشینشده به نمونهی چاپی رسید، در 14 آوریل 1939 منتشر شد. رمان بهیکباره تبدیل به هیاهوی ملی شد، که چه بسا پرخوانندهترین و عمومیترین، و حتی جنجالیترین، رمان آمریکایی در قرن 20ام به شمار آید: در رادیو مورد بحث قرار گرفت، خوانندگان خشمگیناش آن را محکوم کردند و حتی وجودش در برخی کتابخانهها ممنوع شد.
خوشههای خشم بیدرنگ به زیر چاپ رفت، چهار ماهه از نسخهی ماشینشده به نمونهی چاپی رسید، در 14 آوریل 1939 منتشر شد. رمان بهیکباره تبدیل به هیاهوی ملی شد، که چه بسا پرخوانندهترین و عمومیترین، و حتی جنجالیترین، رمان آمریکایی در قرن 20ام به شمار آید
علیرغم، و شاید به دلیل، همین جار و جنجال، خوشههای خشم پرفروشترین کتاب 1939 شد و نیم میلیون نسخه در نخستین سال انتشارش فروخت. در 1940 نیز جایزهی بهترین داستان پولیتزر را برد و پس از آن در مدارس و دانشگاههای سراسر ایالات متحده تدریس شد. هنگامی که اشتاینبک جایزهی نوبل ادبیات 1962 را از آن خود کرد، کمیتهی اهدای جوایز این «اثر بزرگ» را دلیل اصلی اهدای نوبل دانستند.

این متن ترجمهای است از متنی منتشرشده در گاردین.