«قدرت اسطوره» کتابی است بر پایهٔ مستند مشهور 1988 جوزف کمبل و بیل مایر که به همین نام بود و توضیح میدهد اساطیر از کجا میآیند، چرا در جوامع رایجاند، چگونه متحول شدند و امروزه اهمیت نقش اساطیر در دنیای درحالتغییر ما چیست.
در دوران باستان، قبل از اینکه مردم با علم آشنا شوند، برای معنا بخشیدن به جهان اطراف خود به اساطیر متوسل میشدند. برای مثال، یونانیان باستان خدایانی داشتند که نماینده و نماد خورشید، ماه و سایر سیارات بودند و اینچنین بود که چگونگی حرکات اجرام سماوی در آسمان را تشریح میکردند.
چه بسا فکر کنید اساطیر در جهان کنونی جایگاهی ندارند. ما مدارک و شواهد علمیای داریم که هر آنچه را پیرامون ماست، توضیح میدهند. درست است؟ اما شاید بتوان گفت که بیش از هر وقت دیگری به اساطیر نیاز داریم؛ چرا؟ چون اساطیر به ما کمک میکنند که معنای برخی از حقایق مرموز زندگی زمینی را دریابیم؛ مثل اینکه چرا اینجاییم و پس از مرگمان چه خواهد شد.
جوزف کمبل در کتاب «قدرت اسطوره: از اساطیر باستان تا هان سولو» به معانی و خاستگاههای تمام انواع اسطورهها میپردازد. او با مقایسهٔ اساطیر فرهنگهای مختلف نشان میدهد که اساطیر در فهم برخی بخشهای جهانشمول زندگی مثل عشق و مرگ به ما کمک میکنند. کمبل شرح میدهد که اکنون بیش از همیشه به کمک اساطیر نیاز داریم تا متوجه شویم چقدر با جهان اطرافمان اشتراک داریم.
سهتا از خردمندانهترین درسهایی که میتوان از این کتاب گرفت عبارتاند از:
- اساطیر داستانهاییاند که مردم جوامع را بهم وصل میکنند، منشأ و سرآغاز فرهنگها را مشخص میسازند و به انسانها هویتی مشترک میبخشند.
- افسانهها بهعنوان راهبردی برای اعضای جوامع، چارچوبی برای اندیشه و عمل به انسانها ارائه میدهند.
- قدرت اسطوره به ما کمک میکند تا به زندگی معنا ببخشیم، قدر آن را بدانیم و حتی برای مرگ مجهز و آماده باشیم.
اساطیر نقش تعیینکنندهای در تعریف و حفظ هویت جامعه ایفا میکنند. بسیاری از اساطیر این مهم را با شرح چگونگی آغاز حیات و شکلگیری فرهنگ عملی میکنند. این کار به شکلگیری هویت یک گروه و متمایزشدن آن با دیگر گروهها یاری میرساند.
مفهوم مذهبی «انسانهای برگزیده» که برخی از کلیساها به آن باور دارند از اساطیر نشئت میگیرد. کسانی که به این مفهوم معتقدند، فکر میکنند از سوی خداوند برگزیده شدهاند و حقیقت یگانه نزد آنان است. اساطیر مذهبی پیوند میان اعضای یک گروه را تحکیم و بهعنوان مرزی که آنها را از نظامهای اعتقادی دیگر جدا میسازد، عمل میکنند.
اساطیر از کجا آغاز شدند؟ اساطیر پیرامون مکانهای جغرافیایی رشد میکندد که از آنجا ظهور کردهاند. برای مثال، مفهوم «خدا» در فرهنگهای مختلفْ متفاوت است. در برخی فرهنگها مثل فرهنگ آمریکای جنوبی، مردم به «اینتی»، خدای خورشید، اعتقاد دارند. در قبایل بومی آمریکا، مفهوم «مادر نخستین» معمولاً پیوند تنگاتنگی با گیاهان و درختان دارد.
اساطیر همچنین میتوانند در طول زمان تغییر کنند و تعدیل شوند. برای مثال، زمانی که اسپانیاییها اسب را به آمریکای لاتین بردند، قبایل توانستند بهمراتب آسانتر بوفالو شکار کنند. و این موجب شد که در اسطورهشناسیشان تأکید بیشتری بر بوفالو کنند.
مزیت دیگر اساطیر این است که به ما چشمانداز و زاویهدید برای زندگی میدهند. آنها به ما در درک و کنترل مراحل معنیدار ولی مبهم زندگی مثل تولد، بزرگسالی و مرگ یاری میرسانند. اساطیر به ما کمک میکنند از یک مرحله به مرحلۀ بعدی قدم برداریم حتی وقتی که این گذار سردرگمکننده و ترسناک است.
برای مثال، ازدواجکردن تغییر بزرگی در زندگی هر فرد است. همۀ فرهنگها اساطیر زناشویی دارند که معمولاً شامل چیزهایی است دربارۀ اینکه زوجین یکدیگر را از لحاظ روحی و فکری کامل میکنند. و این جایی است که ما به استعارۀ «نیمهٔ دیگر» و «همزاد» میرسیم. این اساطیر به عقیدهای ارجاع میدهند که براساس آن شریک زندگی ما بخشهای گمشدۀ روح ما را پر میکند، و در مراحل جدید زندگی مایۀ تسلی خاطر است.
اساطیر همچنین میتوانند انتزاعی باشند که در این صورت بسیاری از فرهنگها به تشریفات مذهبی بهمثابۀ راههایی ملموس برای انسانها روی میآورند تا بتوانند چیزی که ازشان انتظار میرود را برآورده سازند. در فرهنگ بومی استرالیا، پسران جوان خون مینوشند تا فرآیند «مرد»شدنشان را به نمایش بگذارند. این نمادی است مبنی بر اینکه آنها شیر مادر را ترک کردهاند و اکنون شکارچیاند.
در دنیای مدرن، ما چندان به تشریفات مذهبی تمایل نداریم. ولی هنوز چیزهایی شبیه به اینها انجام میدهیم تا به ما در درک نقشهای جدیدمان در جامعه کمک کنند. برای مثال، هنگام سربازگیری ارتش تشریفاتی وجود دارد. سربازها زمان پیوستن به ارتش، سوگند میخورند و یونیفرم میپوشند. در این هنگام، آنها تمایلات شخصی خود را پشت سر میگذارند و اکنون نه بهعنوان فردی تنها بلکه بهعنوان یک عضو مقید به ارتش تلقی میشوند.
احتمالاً تا به حال در برابر مُردن یا چیزهای دیگر در زندگیتان احساس ترس کردهاید. اساطیر میتوانند در مواجهۀ راحت با ترسهایمان از مرگ و در حفظ روحیهمان در برابر آن به ما کمک کنند. اکثر اساطیر مرگ و زندگی را به هم پیوند میدهند. آیا تا به حال داستانی دربارۀ شخصی که بیماری لاعلاجی دارد و تصمیم میگیرد تا آخرین لحظهاش را زندگی کند، شنیدهاید؟ مواجهه با مرگ است که کمکشان میکند تا باقیماندهٔ زندگیشان را در آغوش بکشند.
اساطیر میتوانند در مواجهۀ راحت با ترسهایمان از مرگ و در حفظ روحیهمان در برابر آن به ما کمک کنند. اکثر اساطیر مرگ و زندگی را به هم پیوند میدهند.
در فرهنگ اندونزیایی، بعضی از قبایل باور دارند که یک مرد جوان پیش از آنکه اجازۀ ازدواجکردن یا پدرشدن را داشته باشد، باید کسی را بکشد. این باور از ایدهای آمده که براساس آن، ظهور نسل جدید مستلزم مرگ نسل قبلی آن است.
یکی از بهترین راههایی که اساطیر به افراد در مواجهه با غیرمنتظرهبودن مرگ کمک کرده است، نشاندادن آن بهعنوان حرکتی است به سوی مرحلهای دیگر از زندگی نه چیزی دیگر.
به همین علت، مردم در عصر باستان حتی از مرگ نمیترسیدند. از نظرگاه آنها، این فقط دروازهای بود که روح برای دستیابی به وجودی دیگر از آن گذر میکرد. دلیل اینکه مردمان قدیم بر مزار عزیزان ازدسترفتهشان هدایایی به جا میگذاشتند، این بود. آنها معتقد بودند که مردگان برای زندگی جدیدشان به این هدایا احتیاج دارند. به یاری اسطوره، سالخوردگان این واقعیت را فهمیده و با آن کنار آمده بودند که مرگ فقط بخشی طبیعی از زندگی است، امری که بدون داشتن اعتقاد بهسختی درک میشود.
این کتاب را نشر مرکز با ترجمۀ عباس مخبر چاپ کرده که به چاپ شانزدهم نیز رسیده است.

متن بالا ترجمهای است از متنی منتشرشده در سایت کتابهای چهار دقیقهای.