جامعهی مصرفی اثری است از ژان بودریار، جامعهشناس فرانسوی، که در آن به گفتهی خودش به بررسی اسطورهی مصرف میپردازد. ترجمهی این کتاب توسط پیروز ایزدی انجام شده و نشر ثالث آن را چاپ کرده است.
بودریار مصرف را تنها عمل تهیهکردن، خوردن و هضمکردن نمیداند. او از مصرف به عنوان یک اسطوره یاد میکند که همانند سایر اسطورهها حامل یک گفتمان کامل است و جامعهی خود را با آن توصیف میکند.
بودریار در این کتاب مصرف را به این شکل توصیف میکند:
” مصرف نه به عنوان عملکرد اشیاء، کالاها ، داراییها و…، نه به عنوان کارکرد صرف پرستیژ فردی و یا گروهی، بلکه به عنوان نظام ارتباطات و مبادله به مثابه نشانههایی که مانند زبان فرستاده، دریافت و بازآفرینی میشوند.”
در حقیقت بودریار مصرف را یک نظام ارتباطی قلمداد میکند که میتواند هر چیز را به نشانهها و رمزگان خود تبدیل کند، از کالا و اشیاء گرفته تا فرهنگ و هنر و ارتباطات عاطفی و اجتماعی.
در فصل اول این کتاب تحت عنوان “در ستایش اشیا” به بررسی این موضوع میپردازد که چگونه اشیاء به نشانههای نظام مصرف تبدیل میشوند.
در فصل دوم نیز نظریه مصرف و تعریف مصرف که به آن اشاره شد را مورد تحلیل قرار میدهد.
و در فصل سوم سعی دارد نشان دهد که نظام مصرف فرهنگ را از محتوا خالی میکند و به یکی از نشانههای خود بدل میسازد. هم چنین در این فصل به نقش تبلیغات، جایگاه بدن انسان، جنسیت و زمان در جامعهی مصرفی نیز پرداخته میشود.
بودریار معتقد است جوامع بشری از بدو تشکیل همواره به دنبال تمایزگذاریهای اجتماعی هستند. بدین منظور ارزشهایی برای تمایزگذاری وجود دارد اما نظام مصرف ارزشهای اصیل تمایزگذاری را نابود میکند و ارزشهای کاذبی مبتنی بر نشانههای خود پدید میآورد که به پایداری نظام مصرف کمک میکند.
ذیل این گفتمان که در بالا گفته شد بودریار سعی میکند به رد دو نگاه پیرامون توسعه بپردازد:
گفتمان اول همان گفتمانی است که میگوید رشد و توسعه فراوانی حاصل میکند و فراوانی به دموکراسی منجر میشود.
گفتمان دوم گفتمان افرادی مانند گالبرایت است که میگویند روند رشد و فراوانی به نابرابری بیشتر منجر میشود.
اما بودریار می گوید رشد و توسعه نه موجب نابرابری میشود و نه به دموکراسی منتج میشود بلکه خود فرآیند رشد و توسعه تحت تأثیر تمایزهایی است که در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی جامعه وجود دارد و به همین خاطر است که میگوید برای مشاهده فقر نباید به حلبیآبادها سر زد و یا فقر ربطی به کمبود کالاها ندارد بلکه فقر در روابط انسانها نهفته است.
انسان در جامعه مصرفی گمان میکند همواره با داشتن کالاها و اشیای خاص خوشبختی را به سمت خود جلب میکند و این کالاها تبدیل به نشانههایی برای تمایزگذاری اجتماعی میشوند.
بودریار میگوید: رشد و توسعه نه موجب نابرابری میشود و نه به دموکراسی منتج میشود.
از قرن نوزدهم به بعد دو اسطورهی خوشبختی و برابری کنار هم قرار گرفتند به گونهای که وقتی گفته میشد جامعهای خوشبختتر است به این معنی بود که افراد این جامعه از فرصتها و موقعیتهای برابر بیشتری برخوردار هستند. اما با سلطهی نظام مصرف خوشبختی با داشتن کالاهای بیشتر مترادف شد و دموکراسی نیز دیگر به معنای برابری در موقعیتها و فرصتها نبود بلکه به معنای برابری در کالاها بود و اینگونه بود که نظام مصرف واژه دموکراسی را نیز به محاق برد و دموکراسیای را بازسازی کرد که به حفظ این نظام کمک میکرد.
مارکس در بحث مصرف و اشیاء و کالاها به ازخودبیگانگی انسانها و استعلا میپردازد اما بودریار از مارکس هم فراتر میرود و میگوید دیگر در عصر امروز خبری از استعلای کالاها و از خودبیگانگی نیست چرا که انسان و روابط انسانی توسط نشانهها و رمزگان نظام مصرف احاطه شده است و دیگر “خود”ی وجود ندارد که بخواهد از خودبیگانگی وجود داشته باشد. در این نظام مصرفی کالاها هم همچون روابط انسانی و فرهنگ و … به نشانههای این نظام تبدیل شدهاند و خود این کالاها نیز ابژه شدهاند بنابراین به قول مارکوزه این عصر پایان استعلای کالاهاست.

این مطلب توسط باشگاه کتابخوانی یاد تهیه شده است و پیشتر با عنوان مرور کتاب اعضا؛ شماره 32 در کانال تلگرامی باشگاه منتشر شده است.